06-13-2012-09-03-16-AM

 

سحر سلطانی / دانشجوی دکتری فلسفه تعلیم و تربیت

 

احتمالا شما در اطراف خودتان کودکی را دیده‌اید که مادر یا  پدر و شاید پدربزرگ یا مادربزرگ خودش را بر اثر مرگ از دست داده باشد. معمولا اطرافیان این کودکان به‌درستی نمی‎دانند چه رفتاری با آنها داشته باشند. مفهوم «مرگ» برای کودکان با «تغییر» شرایط پیرامون فهمیده می‎شود؛ ابتدا مرگ حیوانات یا درختان و به‎شکل عمیق‎تر با مرگ عزیزان یا افراد مسن و ضعیف در بیمارستان بر اثر بیماری و… بعضی کودکان زیر ۵ سال، مرگ را مثل خواب می‎دانند و در انتظار بیداری متوفی هستند؛ برخی همچون سفر، و در انتظار بازگشت مسافرند. در این میان کودکان خردسال‎تر درک بسیار کمتر و سطحی‎تری از ماجرا دارند، مثل زمانی که کسی در بازی خودش را به مردن می‎زند و تکان نمی‎خورد و او منتظر تمام شدن بازی است. این که اطرافیان کودک بتوانند به‎خوبی بحران مواجهه با مرگ عزیزان را برای کودک کنترل کنند به مهارتی نیاز دارد که فهم کودک را از «تغییرات»، «جای خالی» و «دلتنگی» و در پاره‎ای اوقات «خدا» و «بهشت» شفاف‎تر کند که ما به مهم‎ترین آنها اشاره می‎کنیم:

از عروسک و نمایش کمک بگیرید.

  • نمایش عروسکی، به‎ویژه استفاده از عروسک‎های دستکشی و انگشتی، و صحبت کردن درباره فرد متوفی حتما در این ماجرا به‎خوبی به شما کمک می‎کند. نمایشی ترتیب بدهید که در آن یکی از شخصیت‎ها بر اثر اتفاقی می‎میرد؛ البته خیلی زود و سریع ماجرا را به مردن ختم نکنید. در پایان نمایش، عروسک را از دستتان خارج کنید و به کودک بگویید او دیگر حرکتی نخواهد کرد.

ازعکس‎ها و یادگاری‎ها غافل نشوید.

  • دیدن عکس‎ها و فیلم‎های متوفی همراه با کودک و صحبت کردن از خاطرات او. کودک نیاز دارد تا اطمینان یابد در این غم تنها نیست و دیگران هم حس ناامنی و دلتنگی‎های او را درک می‎کنند. او از تغییرات ناگهانی گیج شده است و با بیان خاطره‌های مبهم یا شفاف سعی می‌کند به درک «نسبت‌ها و روابط» بدون حضور فرد متوفی برسد. ذکر خاطره‌هایی از گذشته و مرور آنها می‌تواند در تسلی یافتن و رفع نگرانی برای آینده بسیار مفید باشد.

مرگ را به چیزی تشبیه نکنید.

۳) اگر برای کودک مرگ را به‎شکل خوابیدن توضیح بدهید، باید منتظر عوارضی مثل کابوس یا ترس از تاریکی و فرار از خوابیدن در تنهایی باشید. نباید این مفهوم را برای کودکان با سفر رفتن فرد توضیح بدهید، زیرا در این صورت کودک همیشه منتظر برگشتن فرد متوفی می‎ماند و در طولانی‌مدت با مفهوم «انتظار برای بازگشت» دست‌وپنجه نرم می‌کند. اتفاق دیگری که در این راستا کودک را تهدید می‌کند از دست دادن اعتمادش به بزرگ‌ترهاست.

نکته دیگر این است که هرگز مفهوم «مرگ» را به اخلاق یا گناه یا تنبیه و موارد مشابه متصل نکنید. در این صورت مفهوم مرگ با اتصال به امور اخلاقی و گناه و ثواب و بهشت و جهنم پیچیده‌تر می‌شود. کودکی که این مفهوم را به این شکل در ذهن ثبت نماید، همواره در حال قضاوت است؛ قضاوت رفتارهای خودش مبنی بر این که شایسته زنده بودن هست یا نه، قضاوت عزیزان و نزدیکان و…

photo_2015-03-06_15-05-41

کودکان زیر ۵ سال توان فهم انتزاعی از مفهوم «خدا» و «بهشت» ندارند، خدا را یک امر جسمانی (مانند انسان) بسیار بزرگ که در آسمان‌هاست می‌فهمند و رفتن متوفی پیش خدا در بهشت را نوعی پرواز به آسمان تصور می‌کنند که با دفن کردن کالبد در خاک در تناقض است. بسیاری از والدین در این شرایط دستپاچه می‌شوند و سوالات کودک را با جمله‎هایی مثل «رفته پیش خدا، توی بهشت خوشحاله و جاش خوبه، از اونجا تو رو می‌بینه و حواسش بهت هست…» پاسخ می‌دهند که به پیچیده‌تر شدن مفهوم مرگ در ترکیب با مفاهیم انتزاعی و غیر ملموس دامن می‌زند. بهترین پاسخ برای کودکان زیر ۵ سال اشاره به مفهوم «زندگی» است و مقایسه با زندگان؛ این که متوفی دیگر دیده نمی‌شود، نیاز به خوراکی یا لباس ندارد، دیگر مثل ما نیست و در کنار ما زنده‌ها زندگی نمی‌کند. دیدن سنگ قبر و گورستان به کودک کمک می‌کند تا حذف «حضور» متوفی از عالم زندگان را بهتر تصور کند و بتواند مفهوم «جای خالی» او را با تغییراتی همگون نماید که بعد از مرگ متوفی شاهدشان است.

طبیعت نمونه خوبی است.

۴) نشان دادن مکانیزم طبیعت و اجزای در حال زوال در فصول مختلف سال مانند برگ‌های درختان، گیاهان خشک‌شده، حشرات و حیوانات مرده می‌تواند به ذهن کودک برای تحلیل مفهوم مردن کمک کند. می‌توانید با یادآوری پاییز و زمستان و حال‌وروز درختان تا اندازه‌ای مفهوم مردن را برایش به تصویر بکشید. کودکان وقتی با مرگ حیوانات روبرو می‌شوند بیشتر کنجکاوند تا بدانند چه بر سر او آمده و چرا تکان نمی‌خورد. یک پاسخ کوتاه برایشان کافی است. در این موارد بخش اعظم غمزدگی کودکان نوعی دلسوزی برای مرگ حیوان است.

حواستان به قصه‎های شب باشد.

۵) در حین بازی‎ها و قصه‎های شبانه، اگر قرار است قهرمان کودک ما بمیرد، زیاد و بیش از حد احساسات به خرج ندهیم. خوب است اگر بگذاریم بارها بشنود که هر کسی یا هر چیزی یک روزی می‌میرد و دیگر نخواهد بود.

اجازه بدهید گریه کند.

۶) خوب است کودک را به قبرستان ببریم و به او اجازه بدهیم گریه و سوگواری کند. از او بخواهیم در صورت تمایل به متوفی هدیه بدهد، مثلا برایش نقاشی بکشد یا برایش عروسک و اسباب‎بازی یا خوراکی کنار بگذارد. برخی مواجهه مستقیم کودک با قبر و مراسم سوگواری را نوعی جریحه‌دار نمودن احساسات کودکان تلقی می‌کنند، درحالی‌که اگر بازماندگان بتوانند رفتارهای غیرمعمول و پرهیجان خودشان را کنترل نمایند، کودک با حضور داشتن در مراسم سوگواری و گریستن می‌تواند با مرور خاطره‌های متوفی عدم حضور او را بهتر مدیریت کند. حضور کودک در مرکز این تغییرات به او این امکان را می‌دهد تا به فهم جمعی «غم» و «دلتنگی» برسد و زودتر تسلا یابد.

با او درباره ترس‌هایش حرف بزنید.

۷) بهتر است از کودک سوال کنید تا او حرف بزند. مثلا مهم‎ترین چیزی که می‌توان از او در هنگام مواجهه با مرگ پرسید این است که «از چه چیزی ترسیدی؟» یا «الان چه چیزی داره اذیتت می‌کنه؟» خوب است با این شیوه بگذارید کودک ترس‌های خودش را با جزییات برای شما شرح دهد.

  • مهمترین پرسش‌های کودکان در مواجهه با مرگ عزیزان:

الف: اگه شما بمیرین، من چی کار کنم؟

ب: چرا اون مرده؟ کار بدی کرده؟

ج: چرا خاکش می‌کنن؟ زیر خاک چی می‌شه؟

د: وقتی همه برن، از تنهایی نمی‌ترسه؟

ه: برمی‌گرده؟

و: چرا همه گریه می‌کنن؟

به این پرسش‌ها پاسخی در حد فهم و سن کودک بدهیم.

ممکن است کودک بارها و بارها این سوالات را بکند. صبور باشید و هر بار با آرامش و دقت پاسخش را بدهید.

به کودک ۲ تا ۴ سال بهتر است بگویید که هر آدم یا حیوانی که نفس نکشد و تکان نخورد، مرده است.

برای کودکان ۴ تا ۶ سال می‌توانید این گونه توضیح بدهید که هیچ‌کس نمی‌داند چه زمانی می‌میرد، اما وقتی مرد، دیگر برنمی‌گردد؛ قلبش نمی‌زند و نفس نمی‌کشد. دفن کردن یک جور خداحافظی است و نمی‌شود فردی را که فوت کرده در خانه نگه داشت، چون بدنش می‌پوسد و بوی بدی می‌گیرد. در ادامه توضیحاتتان روی مفهوم «زندگی» متمرکز باشید، از خوردن و دویدن و بازی کردن و حرف زدن و… به‌عنوان نمودهای زنده بودن استفاده کنید. او را مطمئن کنید که همه تلاش می‌کنند زنده بمانند و مراقب او هستند.

کودکان ۸ تا ۱۰ سال مرگ را به‌شکل «مسئله»ای درک می‌کنند که باید «راه‌حلی» داشته باشد. در واقع بیش از آن که با خود مفهوم مرگ درگیر شوند، با چگونگی کنار آمدن تغییرات پس از آن درگیرند. کودکان تا حدی با «چرخه زندگی» آشنا شده‌اند و مرگ را به خودشان هم نزدیک می‌بینند. به این می‌اندیشند که با مرگ خودشان چه تغییراتی در دنیا ایجاد خواهد شد. کودکان جای خالی و عدم حضور متوفی را با دلتنگی می‌فهمند و به‌دنبال راه‌هایی برای کاهش این دلتنگی‌اند؛ درعین‌حال احساسات دیگران برای آنها پررنگ‌تر می‌شود و سوگواری و غم بازماندگان را به‌خوبی درک می‌کنند. در برخی مواقع این حس ناتوانی در یافتن «راه‌حل» با رفتارهای پرخاشگرانه و تلخی کودک همراه می‌شود. راهکارهای بندهای بالا برای این کودکان نیز کاراست. مهم‌ترین نکته این است که باید مراقب «حس امنیت» کودک باشیم و تلاش کنیم بدون عجله و اجبار کودک را به شرایط روزمره و عادی زندگی‌اش بازگردانیم.

(Visited 583 times, 1 visits today)