درخبرها آمده بود که هم‌زمان با برگزاری نمایشگاه قرآن و عترت، سازمان فرهنگی و تفریحی شهرداری مشهد اقدام به برپایی غرفه‌ای به نام شهربازی مقاومت کرده است. در این شهربازی قرار بود کودکان به مدت ۴۵ دقیقه در قالب بازی، گفتمان، شعر، داستان و فضاسازی با مفهوم مقاومت و دشمن‎شناسی آشنا شوند. اما انتشار تصاویر این نمایشگاه خبر از چیز دیگری می‌داد. کودکان اسلحه به‎دست و آرپی‌جی بر دوش رو به سوی دشمن فرضی نشانه رفته بودند. انتشار این تصاویر بازتاب زیادی در بین فعالان اجتماعی و حقوق کودک به‎همراه داشت. الفبا می‌کوشد به‌دور از واکنش‎های شتاب زده و تنها از منظر جامعه‎شناسی، این برنامه و سایر طرح‎های مشابه را واکاوی و نقد کند.

***

یکی از ملاک‌های داوری درباره هر طرح یا برنامه، بحث درباره این است که آن برنامه بر مبنای چه هدف‌هایی طراحی شده و به چه شیوه‌ای آنها را پی‌ می‎گیرد (اثربخشی فرآیند)؛ و به چه میزان می‌تواند به هدف‌هایی که برای آن طراحی شده دست یابد (اثربخشی نتیجه)؛ و ملاک دیگر این است که چه پیامدهای پیش‌بینی نشده‌ای به‎دنبال خواهد داشت. بررسی جنبه نخست یعنی اثربخشی، عمدتا وظیفه علم مدیریت و در طرح‎های فرهنگی، مدیریت فرهنگی و سیاست‎گذاری فرهنگی است و بررسی جنبه دوم را عمدتا وظیفه جامعه‎شناسی دانسته‌اند و بخش زیادی از هدف مطالعات جامعه‌شناختی درباره آن است یعنی: بررسی پیامدهای پیش‎بینی نشده یک مساله، پدیده، برنامه، رخداد یا… .

درباره آنچه که تحت نام «شهربازی مقاومت» در شهر مشهد برپا شده است نیز می‌توان از این جنبه‌ها به داوری پرداخت. طراحان این مجموعه هدف‌هایی را برای آن ذکر کرده‌اند از جمله آشنایی نوجوانان پسر با مفاهیم و آموزه‌های مقاومت و جهاد، مبانی عزت و دفاع مقدس و مبارزه با نماد‌های صهیونیسم، آل سعود و آمریکا و …، جنگ نرم، دشمن‌شناسی، مقاومت نرم، مقاومت عملیاتی و سخت، دفاع در برابر دشمن و… . درباره هر یک از این اهداف و اینکه آیا آموزش آنها به کودکان و نوجوانان صحیح است یا خیر و اینکه چه تبعات و آثاری به‎دنبال خواهد داشت می‌توان بحث کرد. سنین ۱۰-۱۵ سالگی اوج دوران جامعه‌پذیری و اجتماعی شدن کودکان و نوجوانان است و به همین دلیل در آموزش چیزهای مختلف به کودکان و نوجوانان می‌بایست نهایت احتیاط را به خرج داد.

کارکرد مثبت چنین آموزه‌هایی می‌تواند تقویت «حس هویت ملی» باشد. یعنی کودکان با مشاهده فداکاری‌هایی که گذشتگان برای حفظ وطن و سرزمین خویش انجام داده‌اند، نسبت به کشورشان حس مثبت پیدا کنند و علاقه و احساس تعلق آنها به سرزمین‌شان افزایش یابد و نسبت به آن مفتخر باشند و … . اما این آموزه‌ها ممکن است پیامدهای منفی نیز به همراه داشته باشد و آن آموزش خشونت و عدم مدارا به کودکان است. فراموش نکنیم که ما در جهانی زیست می‌کنیم که خشونت و ستیزه‌گری و عدم مدارا آن را فراگرفته است و هر جمع، قبیله و گروهی اسلحه به دست گرفته و به جنگ گروه و قبیله دیگر رفته است. حتی جامعه ما نیز در سال‌های اخیر به شهادت پژوهش‌ها و مشاهدات، پرخشونت و بی‌تحمل شده است. انبوه نزاع‌های خیابانی و درگیری‌های با تلفات و بی‌تلفات که هر روزه در کوچه و خیابان شاهد آن هستیم و پرونده‌هایی که به‎دنبال آن در مراجع انتظامی و قضایی تشکیل می‌شود گواه این مدعاست. توجه کنید که طبق آخرین آمار رسمی، حدود ۱۵ میلیون پرونده مفتوح در قوه قضاییه ایران وجود دارد؛ یعنی به ازای هر ۵ نفر یک پرونده مفتوح!

علت این رواج خشونت در پیرامون ما هرچه می‌خواهد باشد اما ما حق نداریم به روش‌های مختلف ولو با نیت خیر آن را بازتولید و بازنشر کنیم. اینکه دست کودکان اسلحه بدهیم و آنان را به نابودی و ستیز با دیگران-به هر اسمی و با هر هدفی- ترغیب و تشویق کنیم با نیازهای اجتماعی امروز ما سازگاری ندارد. بند ۴ ماده ۲۹ کنوانسیون جهانی حقوق کودک-که ایران نیز آن را امضا کرده است- می‌گوید: «حکومت‎های عضو پیمان تایید می‎کنند که تربیت باید کودک را برای زندگی در یک جامعه آزاد بر پایه تفاهم، صلح، تحمل دگراندیشان و دیگرباشان، تساوی حقوق زن و مرد و دوستی خلق‌ها و گروه‎های قومی یا ملی مذهبی آماده کند.» بنابراین ما امروز نیاز داریم که کودکان‎مان را با مفاهیم و آموزه‌هایی آشنا کنیم که راه را بر خشونت و نزاع می‌بندند و انسان‌ها را به هم‎زیستی مداراگرانه در کنار هم تشویق می‌کنند. اگر از اعمال خشونت و جنگ توسط دیگران ناراحتیم و آن را محکوم می‌کنیم (چنان‎که در همین نمایشگاه، خشونت‌های اسرائیل، عربستان، آمریکا و … محکوم می‌شود) نباید خودمان اسباب بازتولید خشونت و جنگ را فراهم کنیم. اگر جنگ بد است برای همه و در همه جا بد است.

یکی دیگر از اقدامات این شهربازی این بوده که وظیفه هدایت و راهنمایی و فرماندهی کودکان را در صحنه‌های جنگی، بر عهده روحانیان جوان گذاشته‌ است. به گفته طراحان این برنامه هدف از حضور روحانیت این بوده که نسل جوان بتواند با ایشان ارتباط برقرار کند و بدانند در مسائل اعتقادی، مذهبی و سایر مسائل هر اتفاقی که بیفتد باید به روحانیت اعتماد و از آنان پیروی کنند. سوال این است که آیا این وسیله می‌تواند آن هدف را محقق کند؟ به زعم من پیامد ناخواسته چنین اقدامی احیانا برخلاف خواسته طراحان آن خواهد بود. وقتی محل آشنایی و تعامل نزدیک کودکان و روحانیان، یک فضای جنگی و پرتنش که در آن باید به دشمن حمله کرد و … باشد، ناخودآگاه این دو معنا (روحانی-جنگ و خشونت) همراه با هم در ذهن او تداعی و متبادر می‌شوند. حال آنکه عقلانی‌تر آن است که روحانیان به عنوان نمایندگان دین در فضایی آرام و لطیف و توام با دوستی و مهر و شادی به تعامل با کودکان بپردازند تا این همراهی در ذهن کودکان شکل بگیرد که دین منبع لطایف انسانی و مهربانی و دوستی و صفاست، نه –آنگونه که امروز فراوان تبلیغ می‌شود- مایه خشونت و جنگ و درگیری و عدم تحمل و مدارا.

به هرحال خوب است که در طراحی هر برنامه آموزشی مخصوصا برای کودکان، از برنامه‌ریزی‌های شتابزده و بدون فکر پرهیز شده و همیشه از پاسخ چند سوال مطمئن شویم: اولا اینکه آیا اهداف این برنامه به درستی طرح‌ریزی شده‌اند؟ ثانیا اینکه آیا روشی که انتخاب کرده‌ایم برای دستیابی به آن اهداف مناسب است یا خیر؟ و سر انجام اینکه پیامدهای ناخواسته چنین برنامه‌ای چه می‌تواند باشد؟

***

عکس از ایرنا

(Visited 70 times, 1 visits today)